و فرار کرد. زن فریاد زد: ملا، گربه مرغ را برد
ملا از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: قرآن را بیاور
گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد
گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ
را آوردی چرا آنرا انداختی؟
گربه گفت: مگر نشنیدید گفت قرآن را بیاور؟
گربه ها گفتند قرآن کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد؟
گربه گفت اشتباه شما همین جاست ملا می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از
این به بعد گوشت گربه حلال است و نسل مان را از روی زمین بردارد.
آدینه ناهید شید 30/ 2570 شاهنشاهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
به امید آزادی ایران بدست ایراندوستها